سلام !!!
من اومدددددددددددددددددممممممممممم !!!
حالتون چطوره ؟؟؟؟
وای خدا .... اینقدر دلم واستون تنگیده ،
که خدا میدونه ........
منم خوفم .........
دارم خوش میگذرونم !!!!!!!
آخه یه ماهی میشه که بالاخره
امتحانام تمومید !!!!
تو دوران امتحانام اینقدر درس خوندم که فعلا
تصمیم گرفتم ، یه مدت استراحت کنم ......
راستی کارنامم گرفتم !!!
.
.
.
والا به قول مادرخانومی معلومه که من
علاقه وافری به عدد ۱۹ دارم چون معدلم
شد ۱۹ به توان ۲ !!!! یعنی ۱۹/۱۹ ....
از معدلم زیاد راضی
نیستم چون من واسه ۱۹ و نیم به بالا
خونده بودم ...............
حالا ایشالله ترم بعد جبرانش میکنم !!!!!
راستی داشت یادم میرفت !!!
ولنتاینتون با چند روز تاخیر مبارک ....!!!
امیدوارم کادوهای خوشگلی از دوستاتون
گرفته باشین !!!!
خب دیگه ...........
خیلی حرفیدم !!!!!!!!!!!
بریم سر اصل مطلب ............
امروز یه خبر هیجان انگیز واستون دارم .....
آپ امروزم :
قسمت هفتم داستان خودم !!!!
البته آخرین قسمت !!!
میدونم شاید یه کم شوکه شده باشید ........
اما بالاخره هر داستانی یه
پایانی داره .........
اما قبل از اینکه برین ادامه مطلب ، میخواستم
از همه ی دوستایی که این داستان رو دنبال و
منو همراهی میکردن ، یه تشکر ویژه کنم ....
ممنون عزیزانم ...
خب حالا بریم ادامه مطلب ....
استاد که خیلی عصبانی شده بود با قاطعیت
تمام ، رستم رو از کلاس بیرون کرد و بهش فهموند
که اون لیاقت خوندن درس فلسفه رو نداره ...
رستم که خیلی ناراخت شده بود بیرون کلاس
پشت در نشست و به فکر فرو رفت . یاد
مردم کشورش ایران افتاد که همه ی اونا آرزو
داشتن رستم درس بخونه و علاوه بر قدرت و
قهرمانی ، شاگرد ممتاز هم بشه !!!
یاد مادر و پدرش افتاد که از بچگی بهش گوشزد
می کردن که خوب درس بخونه و مرد بزرگی
بشه !!! یاده ........... یاده خیلی چیزای دیگه ...
اون قدر فکر کرد و فکر کرد که وقتی به
خودش اومد ، دید دانشگاه تموم شده ....
پس از جاش بلند شد و به سمت پارکینگ رفت و
به همراه رخش از در دانشگاه خارج شد .
.
.
.
رستم به خودش قول داد که به خاطر مردمش و
خونواده اش هم که شده ، درس بخونه و
نا امید هم نشه ....
توی راه همون طور که روی رخش نشسته بود ،
با خودش زمزمه می کرد :
« به این می اندیشم که ممکن است از
همه ی درس ها قبولی بیاورم ولی
از فلسفه هرگز .......... !!!!!!!! »
بسی رنج بردم در این دانشکده
که تا پاس کنم واحده فلسفه
پایان ...
نوشته شده در تابستان ۱۳۸۸
خب ....................
اینم از این .......................
بالاخره تموم شد !!!!!!!!
چطور بود ؟؟؟؟؟
دوستای گلم منتظرم نظراتون
در مورد این داستانم هستم !!!!!!!!!
مخصوصا در مورد قسمت آخرش ............
دوست دارم بدونم شما
دوست داشتین این داستانو چه جوری تموم کنین ؟!؟!
پس تا آپ بعدی .....
خدافظ ...
سلام عزیزم مرسی که دعوتم کردی . خوندم و لذت بردم ولی خیلی زود تموم شد !

احساس کردم می خواستی تموم شه سریع !!!
بعدشم یه گیرم می خواستم بدم که نمی خواد بیخیال
تبریک می گم بلاخره خوب بود معدلت شبنم خانوم
سلام الهه جون ............. ممنون از تو که اومدی .....
نه .......... همون طور که آخرش نوشتم این داستان رو
من تابستون ۱۳۸۸ نوشته بودم و آخرش رو هم اون موقع همین طور
تموم کرده بودم و بدون هیچ تغییری تو وب گذاشتمش ..........
نه بابا ......... راحت باش ............
اگه چیزی هست که به بهتر شدنه داستان کمک میکنه ،
خوشحال میشم بهم بگی ...........
از تبریکت هم ممنون .........
سلام شبنم جون راستشو بخوای من داستانتو ازاول نخوندم
قول میدم حتما سریه فرصت مناسب بخونمش عزیزم
میدونم عزیزم ................
ولی بازم ممنون که سر زدی گلم ................
سلام شبنم جونم وبلاگت خیلی قشنگه
آپت هم همینطور
آدرس وبلاگمو گذاشتم که تو هم حتما بیای
منتظرت هستم
سلام مرجان گلم ..............
ممنون عزیزم ..........
چشم الان میام .......................
سلام شبنم جونممممممممم بالاخره اپ کردی
بابا تند تند اپ کن دلمون میگیرههه
معدلت که خوبهههههه از چیش ناراضی ای
تبریک میگم بهت
داستانتم خوچگل بود
اما حیف این رستم ما فلسفه رو پاس نکرد.....
علیک سلام ............

چشم مونا جون ....................
حتما .............
میگم بد نیست .........
اما زیاد راضی نیستم ...............
مرسی گلم .......
داستان زیبایی بود
البته به نظر من رستم ما همونطور که توانایی پیروزی تو همه ی زمینه هارو داشت درس هم حتما واسش قابل حل بوده با پشتکارش
اینکه استاد رستم ایران رو از کلاس بیرون کنه کمی....
تبریک میگم معدلتو
تا اپ بعد یا علی
سلام ..............
مرسی .......
بله خب از نظر پشتکار که ۱۰۰٪ ..............
اینم یه جورشه دیگه .......
ممنون .........
سلام


؟

چه زود تموم شد....
من فکر میکردم لشکر کشی میکنه با رفیقاش توو دانشگاه دخل استاد رو میاره....بعد استاد میمیره بعد پلیس تحقیق میکنه میفهمه زنش با پسرش قاتل هستن
تو نویسنده ای خودت یجوری ربطش بده من ضایع نشم
فهمیدی
خوب بود بدک نبود زود تموم شد....آتیشش باید بیشتر میشد یا پندش بیشتر میشد...آخرش شبیه فیلمهای هندی شد....همچی خوب تموم میشه یکم هم شبیه فیلمهای ایرانی بود هر قسمتیش رو بخونی میشه حدس زد چی به چی بوده چی میخواد بشه!!!!!
من از ۲۰ با حساب سن و عقل اونموقع و اعتماد به نفست و و و و چیزهای دیگه بهت ۵/۱۴ میدم
خوبه دیگه مشروط هم نمیشی باعث هم میشه بیشتر تلاش کنی....
سلام .................

واقعا زود بود ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ولی از نظر بعضیا خیلی
طولانی شده بود که ...........
ووووووووووووااااااااااااااایییییییییییییییییییییییییییی !!!!
تو چقد خشنی !!!!!!!!!!!
باشه .......... !!!!! سعیمو میکنم ...........
حالا چرا عصبانی میشی ؟؟؟؟؟؟ !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خب میشه بگی کجاش شبیه فیلم هندی بود ؟؟؟؟؟؟
بعدم تو هر دفعه که میخوندی قسمته بعدش رو کامل و درست حدس میزدی ؟؟؟؟؟؟؟؟
من که فکر نکنم ..........
نه .................
من به نمره ام اعتراض دارم ..............
خیلی کمه ...........
( البته آدم باید انتقادپذیر باشه ، اما یه کم انصاف هم خوبه !!!! )
با سلام
حیف که داستان زود تمام شد خیلی عادت کرده بودیم.
امیدوارم ترم بعدی از معدلت رضایت کامل داشته باشی.
با ارزوی توفیق روز افزون...............
سلام دوست عزیز .................
ممنون عزیزم ..............
مرسی گلم .........
به همچنین ..........
امان از این فلسفه که رستم رو هم به ستوه آورده!!
آره والا !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سلام شبنمی جونم
خوبی گلم؟
آفرین به تو که اینقده درس خونی...
استعدادتم برای داستان نویسی عالیه فکر کنم خیلی جای پیشرفت داره...
دوست دارم
سلام شکیبا جونم ...............
ممنون ...........
مرسی عزیز ..............
امیدوارم تو هم همیشه موفق باشی گلم ..............
سلام شبنم جون لینکت کردم منو با اسم وبلاگم لینک کن
منتظرت هستم که باز هم بیای
سلام ....................
ممنون ........... چشم ............ حتما ................
سلام
به موقع تموم شد!
من بهت ۱۶ میدم....
منم آپم خوشحال میشم بیای....
سلام .............

واقعا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خداروشکر ....
الان میام ..............
سلام مرسی.....
بعضیاش..... تا امروز ۴تا ۳تا پست دست نوشته خودم نبوده....بماند کدومها!
سلام ............
مـــن پـر از بغـض سـکـوتـم
خـالـیم رو بـه سـقـوطـم
.
.
.
آپم!
خوش حال می شم بیای[لبخند]
راستی تو هم لینک شدی
سلام .............
الان میام .......................
سلام
خوندمتتتتتتتت
ولی زودی باید برم
خوب بود
سلام ..............
مرسی .......
چرا ؟؟؟
چه بد ..............
ممنون ........
سلام
آمدیم خوندیم رفتیم
باحال بود
فقط آنچه گذشت کم داشت
سلام ............
دستت درد نکنه .................
چه چیزایی کم داشت ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلااااااااام
.......
...
.
وااااااااااای از ذست تو
با این داستانت!!...
...............
.........
....
..
.
یه ملت رو گذاشتی سر کار
.....................
دمت گرم.....
.........
.....
..
.
والا من نمی دونم چه جوری
باید تموم می شد.....
....................
...............
..........
......
...
..
.
الان که درگیر کار ها و مراسم عقدم هستم
اصلا ذهنم کار نمی کنه که چی بگم
................................
........................
..................
.............
........
....
..
.
سلام یگانه جونم ............



چطوری عزیزم ؟؟؟؟؟؟؟؟
چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟
دوستش نداشتی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
وووووووووووووووووااااااااااااااااایییییییییییییییییییییی یگانه !!!
تو داری عقد میکنی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عزیز دلم مبارکت باشه ایشالله ...............
خیلی خوشحالم کردی ........
شبنم جون من توی وبه زکی هستم اگه دوست داری بیا بحرفیم


سلام .............
الان میام رها جونم .....................
سلام شبنم جونم اگه نتی بیا زود وبه زکیی منم هستم
آره الان میام رها جونم ............
ز کوی یار می آ ید نسیم باد نوروزی از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی . نوروز مبارک
سلام شیوا جون .................
مرسی گلم ............
عید تو هم مبارک .............
به به
ای ل شبی
مثل همیشه عالی بود
شبی جوون دوست داریم
شبی جوون دوست داریم
سال نو مبارک
سلام .................
مرسی کتی جونم ....................
ممنون .............
عید تو هم مبارک ............
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک،
شاخههای شسته، باران خورده، پاک
آسمان آبی و ابر سپید،
برگهای سبز بید،
عطر نرگس ، رقص باد،
نغمة شوق پرستوهای شاد،
خلوت گرم کبوترهای مست ...
نرم نرمک میرسد اینک بهار
خوش به حال روزگار!
خوش به حال چشمهها و دشتها،
خوش به حال دانهها و سبزهها،
خوش به حال غنچههای نیمه باز،
خوش به حال دختر میخک ـ که میخندد به ناز ـ ،
خوش به حال جام لبریز از شراب،
خوش به حال آفتاب.
ای دل من، گرچه ـ در این روزگار ـ
جامة رنگین نمیپوشی به کام،
بادة رنگین نمیبینی به جام،
نقل و سبزه در میان سفره نیست،
جامت ـ از آن می که میباید ـ تهی است،
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم!
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب!
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار.
گر نکوبی شیشة غم را به سنگ؛
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ!
؛؛فریدون مشیری؛؛
(گل!)
سلام
عید باستانی رو پیشا پیش تبریک میگم....
سلام .............

چه جالب شعر خودمو به خودم برمیگردونی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!
عید بر تو هم مبارک ........
سلام...


واقعا...



خوبی؟؟؟
ممنونم از اینکه اومدی...
وبلاگت واقعا عالیه
من شما رو لینک کردم..
راستی عیدت هم پیشاپیش مبالک...
بازم پیشم بیا...
سلام .............
خوبم مرسی .....................
خواهش میکنم .........
ممنون ........
مرسی ..............
عید تو هم مبارک ...............
سلام شبنم جون


عیدت مبالککککککک
سلام ..............
مرسی شکیبا جونم .................
عید تو هم پیشاپیش مبارک ....................
سلام شبنم جونم خوبی چه خبرا
دیدی برات نظر گذاشتم بلاخره
راستی شبنم بازم داستان بزار
برای دومین بار پیشاپیش عید نوروز بهت تبریک میگم
بووووووووووووووووووووووووووس
سال خوبی داشته باشی
سلام سمیه جونم .............
دستت درد نکنه .........
چشم .......... حتما ..................
عید تو هم مبارک عزیزم ......