عارفانه

شعر و داستان و رمان و خاطره ...

عارفانه

شعر و داستان و رمان و خاطره ...

قسمت ششم داستان خودم !!!!

سسسسللللللللللللللاااااااااااااااااممممممممممممم !!!!! 

   

وایییییییییییییی ...............  

  

مممممممننننننننننننننننن اااااااااووووووووومممممممممددددددممممم !!!!  

خوبین ؟؟؟؟؟؟؟؟ 

خوشین ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

چه خبرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

 

اینقدر دلم واستون تنگ شده بود که خدا میدونه ......... 

خب اول از همه میخوام بگم دوستانی که دارن این آپ رو 

می خونن ، قبلش سریع برن آپ قبلی که ماله ۱۰ آذر هست رو  

بخونن ...... به دو دلیل : 

 

۱ . برای اون آپ قبلی من به هیچکس خبر نداده بودم .... 

۲ . قسمت ۵ داستان خودم و یه خواهش توش هست ، که  

امیدوارم از دست ندینش ......... 

 

آپ امروز هم  

 قسمت ۶ داستان خودمه مثل همیشه در ادامه مطلب ............ !!!! 

 

راستی بازم بهتون میگم ......... 

خواهشا به اون وب دومی هم سر بزنید و نظر بدید ........ 

هر کس اونجا بیاد من سریع لینکش میکنم .......  

چون من و دوستام به دوستای خوبی مثل شما  

برای دادن نظرهای زیباتون نیازمندیم .............  

اینم آدرسش :   

http://success-humanscience.blogfa.com/  

  

حالا اگه آپ پایین رو خوندین برین ادامه مطلب :

ادامه مطلب ...

یه خواهش + قسمت پنجم داستان خودم !!!!

سسسسسسسسسسسسللللللللللاااااااااامممممممممم .......

حالتون چطوره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خوبین ؟؟؟؟؟

خوشین ؟؟؟؟

چه خبرا ؟؟؟؟؟؟؟

تعطیلات خوش میگذره ؟؟؟؟؟؟؟

 

بله دیگه ..... بالاخره من اومدم !!!

دیگه بعد ازمدتها با این همه درس و مشق امروز تصمیم گرتم بیامو وآپ بذارم .....

اما قبلش یه گله کوچولو از همتون دارم ......

اونم اینه که چرا به اون وبلاگ دومیه که من واسه

مدرسمون ساختم سر نزدید ؟؟؟؟؟؟

 

دوستای گلم از همتون خواهش میکنم به این وبلاگمم سر بزنید .....

آخه چون تازه ساخته شده هیچ کس بهش سر نمیزنه ....

من ازتون خواهش میکنم بیاین اونجا و حتما حتما حتما نظر بذارید ......

منم قول میدم هر کس که اومد توی اون وب و نظر گذاشت سریع وبلاگشو لینک کنم .....

پس حتما بیاین و با نظرای قشنگتون من و دوستامو خوشحال کنید .....

اینم ازآدرسش :
* هزار توی ناشناخته علوم انسانی *

http://success-humanscience.blogfa.com/

 

خب حالا بریم سراغ قسمت پنجم داستانم که

مثل همیشه گذاشتمش توی ادامه مطلب :

ادامه مطلب ...

تولدم مبارک + وب جدیدم + قسمت چهارم داستان خودم !!!!

سلام .....سلام ........ سلام .........

حاله شما چطوره ؟؟؟؟؟؟؟؟

ای بابا ....... منم خوبم .........

به مرحمت شما .......

میدونم ........ میدونم که خیلی وقته که آپ نکردم و این واقعا

خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی بده ........  


اما دلیل دارم ....... یه دلیل اساسی و منطقی :

 والا یه هفته بعد از آپ قبلیم کامی جون داغون شد !!!!!

کامی جون همین کامپیوتر عزیز بنده ست ....... بله .......

تمامی برنامه های مخصوص نتش ریخت به هم و منو بدبخت کرد .........

خب .... اما اوایل آبان ماه درست شد ........

من بنده میخواستم به خاطر یه مناسبت مهم یه آپ جنجالی بذارم ،

که متاسفانه یه عالمه گرفتاری پیدا شد و نتونستم تا الان .......


حالا از همه ی اینا به کنار ..... ۲ تا خبر خوب دارم .....

بگم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

.

.

.

۱ . گفتم میخواستم تو یه مناسبت مهم آپ بذارم که نشد.... یادتونه که ؟؟؟؟؟؟؟

خب این مناسبت تولدم بود .........

بله ..... ۳ آبان تولدم بود  ..........

ومن خیلی دوست داشتم آپ بذارم که نشد .........

اما حالا میخوام همین جا به خودم تبریک بگم :

          ****     تولدم مبارک ****


۲ . من یه وب دیگم درست کردم !!!!!!!

این وبو منو و یه سری از دوستای مدرسم برای کلاسمون درست کردیم و

من مدیرش هستم ........

اگه دوست داشتین بهش سر بزنین و نظر بدین .......

چون من و دوستام از دیدن شما در اونجا خوشحال میشیم .........

اینم آدرسش :


http://success-humanscience.blogfa.com

 

خب دیگه ........

میدونم منتظر قسمت چهارم داستانمم هستین ........

پس فعلا خدافظ تا آپ جدید به زودی زود ....

خدافظ ........

داستان مثل همیشه تو ادامه مطلبه ........

یادتون نره هاااااااااا ........



ادامه مطلب ...

من اومدم !!!! + روز دختران + قسمت سوم داستان خودم !!!!

سلام .......... 

من اومدم .......         

 

بله ....... درست خوندیم ............ 

بالاخره من اومدم ...... 

بعد از حدود ۲ هفته بنده اومدم ........... 

آره بابا جون ........ منم ...... 

شبنم ........ خودمم ......... تعجب نکنین ......... 

 

وای نمی دونین چقدر دلم براتون تنگ شده بود .......... 

خیلی خیلی خیلی زیاد ........... 

هی هر دفعه که میخواستم بیام یه اتفاقی 

پیش میومد و نمیتونستم آپ کنم ........ 

 

خودمم از این قضیه خیلی ناراحت بودم تا  

اینکه بالاخره امروز این طلسم شکسته شد و 

من دوباره اااااااووووووووممممممممدددددددمممممممم ..... 

 

اول قبل از اینکه قسمت سوم داستانم  

رو بذارم میخواستم به همه ی دخترای عزیز 

روز دختر رو پیشاپیش تبریک بگم ......... 

مخصوصا به دوستای وبلاگیم : 

 

ثمین ، دوتا موناها ، مدی ، دوتا شیواها ، دلارام ، سارا ، مهشید ،  

نفس ، سحر ، تارا ، ریحانه ، اکرم ، بارون ، فاطمه ، هیلا ، 

نازنین ، ترگل ، کیمیا ، بهار ، مهتا ، آنا ، تمنا ، پروانه ، 

نجمه ، شیدا ، فرزانه ، خدیجه ، شیما ، مژگان ،  

یگانه ، لیلا ، صبا ، دختر بلورین ، مهرناز  و .... 

 

دوستای گل وبلاگیم * دخترا * روزتون 

 مبارک ...... شاد باشید ......  

 

حالا برین ادامه مطلب و بقیه داستانم ......

  

ادامه مطلب ...

تبریک بازگشایی مدارس + قسمت دوم داستان خودم !!!!

یه سلام پائیزی به همه ی دوستای گلم .......... 

خوبین ؟؟؟؟؟؟؟ 

من که خیلی خوشحالم به دو دلیل : 

۱ . فصل خوشگل پائیز داره میاد ........ ( آخ جون !!!! من عاشق پائیزم !!!!! ) 

۲ . مدرسه ها فردا باز میشه ...... ( هورا ......... هورا ......... ) 

 

من که خیلی واسه بازگشایی مدارس ذوق دارم چون میخوام برم رشته ی  

اختصاصی خودم !!!!! یعنی علوم انسانی ......... 

من حدودا از کلاس چهارم ، پنجم دبستان رشتمو انتخاب کرده بودم و مثل  

خیلیا مشکل انتخاب رشته نداشتم ........ 

بنده واسه این دارم میرم علوم انسانی که عاشق ادبیات و تاریخم .........  

این پارسال که اول دبیرستان بودم واقعا تاریخ خونم کم شده بود و یه جورایی  

امسال تشنه ی درس تاریخم و امیدوارم معلم خوبی هم توی  

این درس داشته باشم ........ 

 

خب بگذریم چه قدر حرف زدم ......... 

امروز دوباره میخوام چند تا نکته رو اعلام کنم : 

 

۱ . لطفا وقتی میخواین برای این آپ نظر بدین برین بالا کنار سر تیتر . 

اونجا گوشه ی سمت چپ یه دایره صورتیه که روش کلیک کنید و خواهشا  

اونجا نظر بدین ......... 

 

۲ . لطفا توی خبرنامه عضو بشین تا من وقتی آپ میکنم از این طریق 

بهتون خبر بدم .......... 

 

۳ . لطفا توی نظر سنجی که در مورد وبلاگمه شرکت کنید ..... 

( پایین سمت راست کادر صورتی ..... )  

 

۴ . لطفا دوستانی که توی ایام مدارس هم آپ میکنن به من بگن تا من  

وقتی خودم آپ کردم ، فقط به اونا خبر بدم .......... 

 

( وای چقدر گفتم لطفا !!!!!!!!!! )

 

خب اگر این نکته ها رو رعایت کردین برین ادامه مطلب و قسمت  

دوم داستانم رو بخونید تا بفهمید بالاخره این اسبه از کجا اومده ؟؟؟؟؟ 

 

 

 

ادامه مطلب ...

خبر نامه + نظر سنجی + قسمت اول داستان خودم !!!!

سلام .....  سلام ......  سلام ........ 

حال شما ؟؟؟؟؟؟؟ 

احوال شما ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

دیدم حوصله ام سر رفته ، گفتم دوباره آپ کنم . 

اونم با یه آپ جنجالی ...... 

 

قبل از شروع آپم ، میخواستم یه نکته رو بگم اونم اینکه حتما تو  

خبرنامه ای که جدیدا تو وبم قرار دادم ، ثبت نام کنید تا هر  

وقت که من آپ کردم شما رو خبر کنم ......  

پس یادتون نره ..... 

 

چیز بعدیه هم که میخوام بگم یه حالت نظر سنجی داره ... 

آخه چند وقته اون دو تا مطلب قبلی یعنی : 

( معرفی کتاب و جملات طلایی ) رو دیگه نذاشتم . 

الانم که تقریبا یه هفته تا مدرسه ها مونده . می خواستم بدونم  

شما کدوم یک رو بیشتر دوست دارید ؟؟؟؟؟؟؟ 

 

یعنی از این به بعد با معرفی کتاب آپ کنم یا با جملات طلایی ؟؟؟؟؟ 

برای من هیچ فرقی نمیکنه .... ولی نظر شما برام خیلی مهمه .... 

پس هر چه سریع تر بهم بگین ..... 

 

وووووووووووااااااااااااایییییییییییییییییی ........ 

چه قدر من حرف زدم !!!!!! 

ببخشید ......  

حالا هم نوبتیم باشه ، نوبت آپمه : 

متنی که در زیر میبینید یکی از ( داستانای خودمه ..... ) 

من خیلی این داستانمو دوست دارم . 

توی دفترم حدودا  ۹ صفحه است و من هر دفعه چند خطیشو  

براتون میذارم که از خوندنش خسته نشید .......... 

اینم  از شروع داستان : 

 

روز شنبه بود . 

دانشجویان دانشگاه تهران در حیاط جمع شده بودند . 

سکوت فضای دانشکده رو پر کرده بود . هرکس مشغول انجام کار  

خودش بود تا اینکه صدای جیغ دختر جوانی این سکوت  

همگانی را شکست !!!! 

تعدادی از دانشجویان به سمت صدا رفتند و دیدند در کنار در دانشگاه  

دختر جوانی بر روی زمین افتاده و از شدت ترس به خودش می لرزه .  

یکی از دخترای دیگه به کنار اون رفت و گفت : 

« وا ! چی شده ؟؟؟؟؟ چرا جیغ میکشی ؟؟؟؟؟؟؟ »

دختر که از ترس زبونش بند اومده بود گفت :  

« پ ... پشت ... سر ... ر ... تون  رو نگاه کنید !!!! » 

همه ی دانشجویان نزدیک بود شاخ در بیارند . اونا از چیزی که  

می دیدن خیلی تعجب کرده بودند .   

اسب قهوه ای بلند قامتی در رو به روی آنها بود که پی در پی  

نفس نفس می زد . یکی از پسر ها گفت : 

« این اسب دیگه از کجا اومده ؟؟؟؟ »  

هیچ کس نمی دونست چی جواب بده و ..... 

 

خب چه طور بود ؟؟؟؟؟؟؟؟ 

خوشتون اومد ؟؟؟؟؟؟؟ 

خب به نظ شما واقعا این اسب از کجا اومده بود ؟؟؟؟؟؟؟؟ 

اگه واقعا کنجکاوید تا قسمت بعدی داستان منتظر  

بمونید .....  

 

پ . ن ۱ ) بنا به دلایلی از گفتن اسم داستان تا اطلاع ثانوی معذورم ! 

 

پ . ن ۲ ) مرسی از آرزوهای خوشگلتون ........  

 

پ . ن ۳ ) منتظر نظراتون در مورد داستانم هستم ..... 

 

پ . ن ۴ ) خدافظ ......

 

 

 

 

بزرگترین آرزو ....

سلام به دوستای عزیزم .........  

توی چند خط بگین * بزرگترین آرزو * تون چیه ؟؟؟؟؟  

البته در مورد خودتون .....

 

( لطفا آرزو هاتون رو در قسمت بالا سمت چپ کنار  

سرتیتر بگین ...... !!! نه تو آپ قبلی ...... )

من و قالب جدیدم !!!!!!

سلام ........  

خوفین ؟؟؟؟؟؟ خوشین ؟؟؟؟؟؟؟؟ 

چه خبرا ؟؟؟؟؟؟ 

منم خوبم ....... البته یه کم سر در گم !!!!

 

قالب جدیدمو دیدید ؟؟؟؟؟؟؟؟ 

نظرتون چیه ؟؟؟؟؟؟؟ 

من به همراه پسر خاله ام آقای ( so . p ) با بدبختی این قالبو پیدا کردیم ....... 

میدونید چرا ؟؟؟؟؟ 

 

آخه متاسفانه یا خوشبختانه ، من خیلی سخت سلیقه ام ....... 

بعد از حدود ۳ ساعت گشتن و غرغرای بنده  ، این قالبو پیدا کردیم ....... 

این آخریا نزدیک بود پسر خالم کله ام رو بکنه :  

البته هنوزم فکر میکنم زشته ........ 

نمیدونم شایدم خوشگله .......... 

 

حالا اومدم از شما بپرسم که کدوم رو می پسندید ؟؟؟؟؟؟؟ 

من به اون قبلیه یه کمی عادت کرده بودم ....... 

اما به قول مامان جونم : « عادت کن که به چیزی عادت نکنی !!! »  

 

پس زود دست بکار شید و بگید کدوم قشنگتره ؟؟؟؟؟؟ 

و منو از سر در گمی در بیارید ....... 

ممنونم ....... 

 

پ . ن ) راستی اگه آپ قبلی رو خونده باشی و به ادامه مطلبش هم  

سر زده باشید ، دیدید که من اونجا متن اصلی پیشگویی رو گذاشته بودم و 

پرسیده بودم که به چه زبونیه ؟؟؟؟؟؟ 

 

بالاخره خودم پیدا کردم ...... 

اون متن با ( تلفظ عبری ) نوشته شده بود .......

پیشگویی حضرت داوود ( ع )

سلام به همه ی دوستای گل و مهربون ..... 

اول از همه پیشاپیش شهادت مولود کعبه ، فخر دو عالم امیر المومنین  

حضرت علی ( ع ) رو به همه ی شما عزیزان تسلیت میگم ........

 

امروز با یه مطلب در همین زمینه آپ کردم که امیدوارم خوشتون بیاد ... 

مطلبم در مورد یه پیشگوییه ...

پیشگویی که حضرت داوود ( ع ) در مورد امام علی ( ع ) کردند ....  

این مطلب خیلی برای خودم جالب بود برای همین برای شما گذاشتم تا  

شماها هم بخونید ......  

این نوشته از نسخه خطی بسیار قدیمی زیور که نزد « اهزان الله مشقی »  

پیشوای دینی مسیحیان بود ، نقل شد .  

 من براتون ترجمه شو میذارم . اما اگه اصل این مطلب رو هم خواستین ، 

برین ( ادامه مطلب ) . 

اینم ترجمه پبشگویی :

 

* اطاعت آن بزرگواری که « ایلی » نام دارد ، واجب است و فرمانبرداری از  

او همه کارهای دین و دنیا را اصلاح می کند

آن شخصیت والا مقام را « حدار » ( حیدر ) نیز می گویند . 

او دستگیر و مددکار بی کسان و شیر شیران باشد . 

نیرو و قدرتش بسیار و تولدش در « کعابا » ( کعبه ) خواهد بود . 

بر همه واجب است که دامن آن بزرگوار را بگیرند و همانند غلام حلقه به  

گوش اطاعتش کنند  

بشنود هر که گوش شنوا دارد ، بفهمد هر که عقل و هوش دارد ، بیندیشد 

هر که دل و مغز دارد که چون وقت بگذرد ، دوباره باز نمی گردد . *  

 

 نظر یادتون نره !!!

راستی امشب دومین شب قدره . 

منو از دعای خودتون بی نصیب نذارین ..........  

ممنون ........

ادامه مطلب ...

« حسرت »

یا شکسته تر  

یا  

سوی مبهم نگاه تو به سمت در  

یاد باد 

قسمتی که گر چه با امید هم رقم نخورد .

این همه قدم زدیمو 

حال کوچه های شهرمان بهم نخورد .   

نه ... 

حسرتی که نیست  

هر چه هست 

دل نوشته های شاعریست  

شاعری که دین چشم های تو  

                                          به گردنش . 

 

 سلام علیکم .......  

خوفین ؟؟؟؟؟؟؟؟ 

چه خبرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

 

منم خوبم به لطف همه ی شما دوستای گلم ...... 

فعلا که داریم این روزا ( یا همون تعطیلات تابستونی ) رو میگذرونیم ... 

 

شعر خوشگلی که بالا می بینید شاعرشم یه شاعر خوشگله .... 

میگین نه ...  

برین وبلاگ خوشگل این خانوم شاعر رو هم ببینید !!!

ببببببببللللللللللللههههههه ..... 

دارم * یگانه خانوم * رو میگم ............ 

یکی از شعرای جوون این مرز و بوم ......... 

 

یگانه خانوم از من خواست به عنوان جایزش ، این شعر زیبایی رو  

که خودش سروده براتون بذارم ....... 

راستی ایشالله تا هفته آینده هم جایزه های شیدا خانوم و مونا جون رو 

میذارم ..... 

آخه یه سری مشکل برای کامپیوترم پیش اومده که نمیتونم مطالب این 

دو تا دوست گلم رو بذارم ......... 

شرمنده ی قلبای احساسی همتون ....... 

 

                                                                    منتظر نظرای شما عزیزا 

                                                                    هستم ........... 

                                                                   پس نظر یادتون نره ....