عارفانه

شعر و داستان و رمان و خاطره ...

عارفانه

شعر و داستان و رمان و خاطره ...

انتظار{شهریار}

باز امشب ای ستاره تابان نیامدی
باز ای سپیده شب هجران نیامدی



شمعم شکفته بود که خندد بروی تو
افسوس ای شکوفه خندان نیامدی



زندانی تو بودم و مهتاب من چرا
باز امشب از دریچه زندان نیامدی



با ما سر چه داشتی ای تیره شب که باز
چون سرگذشت عشق به پایان نیامدی



شعر من از زبان تو خوش صید دل کند
افسوس ای غزال غزلخوان نیامدی



گفتم بخوان عشق شدم میزبان ماه
نامهربان من تو که مهمان نیامدی



خوان شکر به خون جگر دست می دهد
مهمان من چرا به سر خوان نیامدی



نشناختی فغان دل رهگذر که دوش
ای ماه قصر بر لب ایوان نیامدی



گیتی متاع چون منش آید گران به دست
اما تو هم به دست من ارزان نیامدی



صبرم ندیده ای که چه زورق شکسته ای است
ای تخته ام سپرده به طوفان نیامدی



در طبع شهریار خزان شد بهار عشق
زیرا تو خرمن گل و ریحان نیامدی

نظرات 5 + ارسال نظر
یاسر شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 06:29 ق.ظ http://asemooni.blogsky.com

سلام آسمونی

قشنگ بود. مرسی

یاسر دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:20 ق.ظ http://asemooni.blogsky.com

سلام آسمونی

قابلی نداشت...

عظیمی سه‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:26 ق.ظ

شبنم جان سلام از وبلاگ زیبای شما دیدن کردم مطلب شما در مورد نقاشی خداوند نظر م را جلب کرد.
برای شما آرزوی موفقیت دارم شبنم جان تو که از اعضای کتابخوان مرکز هستی از کتابهای جالبی که خواندی در وبلاگت بیاور.

ش.ه شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 06:10 ب.ظ

با سلام

شعر لطیف و با احساسی بود.

با ارزوی صحت

سلام .........
دقیقا ................

ش.ه پنج‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 09:57 ب.ظ

سلام عزیزمممممممممم
مطبی جدید قابل توجهی بود..............
منتظر آثار بهتری هستممممممممم..................

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد